شب ششم
مشکلات زندگی زیادست
کم که می آورم... به تو فکر می کنم
و یاد تو چقدر برایم آرامش می آورد
شب پنجم
امروز، از عزیزترینم جایزه گرفتم
به خاطر اثری که به من گذاشته بود
کتابی جیبی
101 راه صحبت با خدا
می خواهم هر شب یکی بخوانم،
تا شب صدم
شب چهارم
نمی دانم شاید...
فردا آخرین باری باشد که می بینمت
کاش می شد این لحظه رو نگه دارم برای همیشه
کاش شب پنجم نیاید...
چون از شب پنجم تا شب صدم هزار شب است
نمی دانم شاید...
فردا آخرین باری باشد که می بینمت
کاش می شد این لحظه رو نگه دارم برای همیشه
کاش شب پنجم نیاید...
چون از شب پنجم تا شب صدم هزار شب است
نمی دانم شاید...
شب سوم
داشتم سهراب میخوندم
چه زیبا گفته
زندگی چیزی نیست که لب طاغچه عادت از یاد من و تو برود
نمی دانم تو چرا قبول نمی کنی
که می گویی من تو را فراموش خواهم کرد
شب دوم
امروز نتوانستم کار مفیدی بکنم
فقط به تو فکر کردم
ولی اشک نریختم!
تصمیم گرفتم قوی باشم
می دانم ناراحتی ام ناراحتت می کند
پس ناراحت نیستم؛ فقط دل تنگم
شب اول
امشب شب قدر است
شبی که دعاها برآورده میشوند
دعای من تویی
و سلامتی و شادیت
(این پست به دلیل مشکلات اینترنتی به همراه پست دوم ارسال شد)